بسم الله
دلم گرفته
نمی دونم چی بگم
ناراحتم ... غمگینم ... سردرگمم
حالم خوش نیست
چرا؟
چون نتونستم به وظیفه ی انسانی ، اسلامی ، ایرانی و از همه مهم تر لبیک گفتن به مقام معظم رهبری عمل کنم
خواب موندم ...
آره خواب
تا خود صبح بیدار بودم ، خواستم یه چند ساعتی استراحت کنم تا بعد برای رفتن به تظاهرات آماده بشم ... ولی نشد...نشد
شاید مصلحت بود ،نمی دونم ... شاید
ولی آمریکایی ها ، اسرائیلی های جلاد و بقیه رو دیگه نام نمی برم بدونند که اینا گزینه های روی میز ماست
حالا بازم بشمر از اینا گزینه های روی میز ماست , حالا بازم بشمر از اینا آخر قصه های شماست
اینا یعنی ملت ... بله ملت ، ملتی که تا اینجا با همه ی مشکلات پای اسلام و انقلاب و آرمان های آزادیخواهانه ی خود و ملت مظلوم دنیا ایستادند و تا امام بود به فرمان ایشان و حال به فرمان مقام معظم رهبری لبیک گفتند و به کوری چشم بدخواهان لبیک خواهند گفت و این راه روشن ادامه خواهد داشت.
ولی ... ولی ... ولی بازم می گم
حس و حالم خوش نیست
انشا الله عمری باشد تا در تظاهرات روز قدس سال آینده در رمضانی دیگر! ... نه
انشا الله عمری باشد تا در رمضان آینده اولین سالگرد آزادی سرزمین های اشغالی و نابودی صهیونیست را جشن بگیریم
ولی کی اولین سالروز ظهور آقا رو جشن می گیریم ...
بسم الله الرحمان الرحیم
ایام شهادت مولای متقیان ، امیر المومنین علی (ع) را به کلیه ایرانیان ولایت مدار تسلیت عرض می نماییم.
مدیریت پایگاه «کیاپی» مصادف شدن رشد بازدید پایگاه و رسیدن آن به 100 هزار بازدید را با لیالی قدر و شهادت امیر مومنان را به فال نیک گرفته و امید دارد در سایه الطاف بی دریغ ائمه اطهار بتواند در راستای اعتلای تعالیم الهی و انقلاب اسلامی راهی به سوی اندیشه های اسلامی این ملت بزرگ بردارد و در ترویج معارف اسلام سهمی حتی اندک را دارا باشد .
انشا ا...
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست
توفان زده ام مرا نجاتی بفرست
فرمود که با زمزمه یا مهدی
نذر گل نرگس صلواتی بفرست
ر
رهبری و پارتی بازی ؟!
موضوع چیست
در یکی از روزها زمانی که آیت الله خامنه ای، رییس جمهور وقت، از ساختمان ریاست جمهوری خارج می شد، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد.
در یکی از روزها زمانی که آیت الله خامنه ای، رییس جمهور وقت، از ساختمان ریاست جمهوری خارج می شد، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد.
ماجرای شرط بندی بر سر احمدینژاد / رئیس جمهور سابق در جوانی چه بلایی بر سر بعثیها آورد؟
ادامه ...
۱۲۱
۲۹ اسفند سال ۱۳۸۶ براى افتتاح خط لوله ى انتقال گاز ایران به ارمنستان و امضاى قرار داد برق با این کشور، عازم مرز بین ایران و ارمنستان بودیم.
رئیس جمهور ارمنستان از شب قبل آمده و در نقطه ى مرزى منتظر ما بود.
تا تبریز را با هواپیما رفتیم. قرار بوداز آنجا به بعد را تا “مِقرِى” مرز ارمنستان با هلی کوپتربرویم.
بین راه گرفتار کولاک و توفان شدیم. همه متفق القول بودیم که هوا نامساعد است و باید به تبریز و از آنجا به تهران برگردیم اما دکتر گفت هر طورى شده باید به محل قرار برسیم.
از خلبان خواست در نزدیکترین جاى ممکن فرود بیاید.
خلبان هلی کوپتررا در ورزشگاه مرند فرود آورد.
آنجا بچه ها با فرماندار هماهنگ کردند. چند اتومبیل پاترول آماده کردند و ما با آن اتومبیل ها به سمت مرز راه افتادیم. هر چه پیشتر مى رفتیم، کولاک شدیدتر مى شد. هر چه هم به دکتر اصرار مى کردیم برگردیم، ایشان نمى پذیرفت و مى گفت هر طور شده باید سر قرار برسیم.
محافظان دکتر نگران و مستأصل بودند که نکند دیگر نتوانیم جلوتر برویم.
آن وقت راه پس و پیـش نداشته و در برف و بوران گـیر بیافتیم. اما دکتر
ژست عجیب ظریف هنگام دیدار روحانی با کاترین اشتون | عکس
مسـوول عالی سیـاست خارجی اتحادیه اروپا به منظور دیدار و گفت و گو با مقامات جمهوری اسلامی ایران عصر شنبه وارد تهران شد. کاترین اشتون روز یکشنبه با حجت الاسلام حسن روحانی رییس جمهوری، دیدار و گفت و گو کرد

احتراما به استحضار می رساند به دلیل مشکلات پیش آمده در سامانه ثبت دامنه ، دامنه kiapey.ir برای مدتی از دسترس خارج شده بود و هم اکنون پس از دو ماه در دسترس نبودن ، شروع به فعالیت کرد.
به خاطر این مشکلات از شما عزیزان عضرخواهی می شود.
جهت ورود به وب ما می توانید از همین آدرس یعنی www.kiapey.ir مراجعه نمایید.
با تشکر




شما به شهدای فتنه 88 وامدارید

سانسور 9 دی در روزنامههای اصلاحطلب +تصاویر

4 سال گذشت اما ویرانی های اقتصادی (که هیچ) ، سیاسی و اجتماعی و روانی همچنان باقیست و باقی خواهد ماند.

دیدارهای پنهانی نمایندگان ایران و امریکا در عمان و دولتی که «دور» خورده بود
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
میگن یه روز ، ﺩﻭ تا ﻭﻫﺎﺑﯽ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻮﺍﺭﺷﺪﻥ ﺑﻪﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ می شن ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍ ﺷﯿﻌﻪ ﺳﺖ . . . تصمیم می گیرن ﮐﻪ شیعه رو ﺍﺫﯾﺘﺶ ﮐﻨﻦ؛ ﺍﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﺑﺮﻡ ﻟﺒﻨﺎﻥ؛ ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ؛اه اه اه نرفتم . ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺑﺤﺮﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ قبول نکردم ؛ ﭼﻮﻥ ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﺴﺘﻦ .. . ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺮﻡ ﻋﺮﺍﻕ
ادامه مطلب ...بازدید کنندگان محترم
احتراما به استحضار می رساند به دلیل مشکلات پیش آمده در سامانه ثبت دامنه ، تا اطلاع ثانوی دامنه kiapey.ir از دسترس خارج شده است.
به خاطر این مشکلات از شما عزیزان عضرخواهی می شود.
جهت ورود به وب ما می توانید از همین آدرس یعنی www.kiapey.blogsky.com مراجعه نمایید.
با تشکر
مدیریت پایگاه کیاپی
شعر/ ما در این صد روز در ایران تحول کردهایم!
ما در این صد روز در ایران تحول کردهایم
کدخدا را دیده و با او تعامل
کردهایم
اقتصاد مملکت را زیر و رو آوردهایم
سهم آن احزاب را هم ما تقبل
کردهایم
عرصهی فرهنگ را آسوده خاطر کردهایم
سایتهای اونجوری را رفع
فیلتر کردهایم
فیسبوک وزرا را اولویت دادهایم
بیلبورد کدخدا را زیر کاتر
(۱) کردهایم
پیشرفت علم را ما کله ملق کردهایم
آن همه دندان سالم را
لقالق کردهایم
قبل از آنکه کدخدایانِ زمین لب تر کنند
پیشرفت هستهای را خود
معلق کردهایم
مردم این سرزمین را ما دو قسمت کردهایم
آن دهم درصد نشان
اکثریت کردهایم
آنکه با ما نیست
۱۲۰دقیقه سیاهنمایی به جای گزارش عملکرد ۱۰۰ روزه!
بیا تحلیل کن بازم برادر/ دوباره فرض کن ما را همان ...!
طنزی پیرامون فرمایشات جناب آقای دکتر حجت الاسلام والمسلمین ،والا مقام (با کی بودم؟!!!) رئیس جمهور محترم می باشد
شما هم بگید زده!
حتما با چنین موجودات جالبی برخورد داشتید که در زد و خورد و دعوا، تا ماکزیممِ سطح ممکن کتک می خورند و اصطلاحاً کتک خورشان ملس است. در عین حال با اعتماد به نفس کامل میگویند: «ما به همه گفتیم زدیم، دم شما گرم شما هم بگید زده!» این متن هیچ ارتباطی با حماسه غرور آفرین ژنو نداشته و ندارد!
مواد لازم برای یک مصاحبهٔ تلویزیونی!
یک بافنده قَدَر، سه مجری پاچهخوار، ترجیحا یک زن، یک مرد و وسطی هم که خوب وسطی است دیگه! مجریها باید قادر به تکان دادن دائمی سر، گونهها، ابروها، چشم و چال و گردن، من باب تایید همهٔ بافتههای سوژه باشند! ناز و عشوههای مجری کاتالیزور خوبی برای افزایش توان بافندگی و رنگ زنی آن هم از نوع سیاهش است!
عدم رعایت اصل «عدم اجتماع نقیضین» در مذاکرات
همه شواهد حاکی
از آن است که متن معاهده بر اساس منطق ارسطویی تدوین نشده و یکی از بدیهیترین
مبانی این منطق، یعنی «اصل عدم اجتماع نقیضین» در ساختار کلی توافق رعایت نگشته
است! زیرا امضا کنندگان معاهده حرفی میزنند که منافی متن معاهده است؛ در عین حال،
ماجرای خوانـدنی کبـوتران نامـه بر رضـوی و دختـرک فقـیر
خادم حرم مطهر امام رضا(ع) مشغول خواندن قرآن است که صدای شخصی را میشنود که به او سلام میکند. سرش را که بالا میآورد، چشمش به تاجر بزرگ و دوست قدیمی و صمیمی تهرانیاش میافتد، بیاختیار از جای خود بلند میشود و در حالی که او را در آغوش میکشد و با وی مصافحه میکند میگوید: و علیکمالسلام، به به! چشم ما به جمال دلآرای دوست عزیز و قدیمی، جناب حاج قادر روشن! چه عجب از این طرفها؟!
بعد از خوش و بش اولیه، هنگامی که خادم، استکان چایی را به حاج قادر تعارف میکند، میپرسد: خب حاجی! چطور شد از این طرفها، آن هم در این فصل سال که میدانم وقت سرخاراندن هم نداری؟!
و حاجی در حالی که استکان خالی را به نعلبکی بر میگرداند، آهی کشیده و میگوید: راستش مجبور شدم، یعنی حال و حوصله کسب و تجارت را ندارم. میدانی که من با این همه ثروت و دارایی، تنها یک پسر دارم که در دانشگاه درس میخواند. حالا مدتی است که لیسانسش را گرفته و پایش را کرده است توی یک کفش که الا و بلا میخواهم بروم خارج! هر چه من و مادرش نصیحتش کردیم فایده نکرد که نکرد! با اینکه من و مادرش عزا گرفتیم و ته دلمان سخت مخالف بودیم، مجبور شدیم موافقت کنیم.
هر چه توی گوشش خواندم که همین جا بمان، من برایت خانه میخرم، ماشین میخرم، کاسبی راه می اندازم و هر چقدر هم دلت بخواهد پول و سرمایه در اختیارت قرار میدهم، یا اگر هم میخواهیم ادامه تحصیل بدهی در همین ایران ادامه تحصیل بده، توی گوشش نرفت که نرفت! دست آخر گفتم؛ پس بیا برای خداحافظی، خدمت آقا امام رضا(ع) برسیم، بعد از زیارت آقا، به هر جایی که میخواهی بروی برو. او هم قبول کرد و الان
ادامه مطلب ...روزی که شرمنـده رسول الله شـدم
هر کسی هر چه می گفت قانع نمی شدم!
دنبال یک جواب قاطعانه بودم که ارزش تمسخر برخی افراد به ظاهر روشن فکر جامعــه را داشته باشد….
راستش در دوره دبیرستان چادری بودم اما زمانی که باید وارد محیط دانشـگاه می شـدم ترس تـمام وجودم را گرفته بودپیش بینی نگاه اسـتاد و دانشجویان به یک فرد چادری کمی برایم مبهــم بودچون برای هر چیزی دنبال دلیل بودم چادر را نمی توانـستم راحت قبول کنم والا اگر دلیل داشتم کوتاه نمی آمدم.
خانواده ما خانواده ای مذهبی است اما با این که ظاهــر جدید من برایشان توجیهی نداشـت مقابله هم نمی کردند(البته من تنها چادر سرم نبــود حجابم اسلامی بود چون اعتقاد دارم حدو مرز ها را نباید شکست) تا خودم حلقه گمشده این اتفاقات را پیدا کنم…
یکسالی گذشتبه!
تیپ جدیدم عادت کرده بودم. دیگر نگاه بعضی ها آزارم نمی داد ولی افرادمریض هم در جامعه کم نبودند.
مادرم تازه حوزه قبــول شده بود بحث حجاب داغ بود و من می دانستم انگار یک چیز سر جایش نیست
ادامه مطلب ...هدیـه ای برای تو دختـرک عـزیزم | بانوان از پوشش خودشان میگویند
چشمانت را برهم می گذاری ،نسیم خنک بهاری لطافت شگفتی را میهمان آغوشت می کند.از خانه بیرون می آیی لحظه ای درنگ واما … ناگاه چشمی آلوده تیرگی نگاهش را بر چهره ات می کوبد به خودت می نگری، شرم سرتاپای وجودت رادرمی نوردد. برمیگردی خانه لحظاتی می گذرد به ساعت نگاهی می اندازی دوباره سمت درمی روی آستینت به دستگیره گیر می کند. دستت رابه طرف خودت می کشی که ناگاه نگاهت میهمان آیینه می شود ، برای لحظه ای قامتت درآیینه میهمان مردمک چشمانت می شود… فکری به سرت که نه به قلبت سرک می کشد.چادر مادر را برمی داری . چادر را سرت می کنی این بارخودت سراغ آیینه می روی ، بی اختیار لبخند برلبانت می نشیند. جایی درانتهای قلبت می خواهی متفاوت باشی.هیچ کس از تو نخواسته اینگونه باشی .این انتخاب خودتوست .باچادر می روی بیرون.چندقدمی راه می روی… احساس عجیبی داری .سوارتاکسی می شوی.پسرجوانی که کنارت نشسته خودش راجمع می کند ونگاهش